کد مطلب:59758 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:240

گزارش جابر از صحنه جنگ خندق











وقتی كه علی (علیه السلام) به سوی «عمرو» رفت ، جابر بن عبداللّه انصاری نیز دنبال علی (علیه السلام) رفت تا ببیند نبرد علی (علیه السلام) با «عمرو» به كجا می انجامد (تا آنچه دیده بعدا گزارش دهد) وقتی كه علی (علیه السلام) در برابر «عمرو» قرار گرفت ، به او چنین فرمود:

«ای عمرو! تو در زمان جاهلیّت می گفتی: هركس از من سه تقاضا كند، آن سه تقاضا یا یكی از آنها را روا می كنم».

عمرو گفت: آری چنین است.

علی (علیه السلام) فرمود:«(تقاضای اوّل من این است) تو را دعوت می كنم به یكتایی خدا و صدق نبوّت رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) گواهی دهی و قبول اسلام كنی».

عمرو گفت: «ای برادرزاده! از این تقاضا بگذر».

علی (علیه السلام) فرمود:«این تقاضا را اگر بپذیری ، برای تو بهتر است».

سپس علی (علیه السلام) فرمود:«(تقاضای دوّم من آن است كه) از هرجا كه آمده ای بازگردی. (و جنگ را ترك كنی»).

عمرو گفت: نه ، آن وقت زنان قریش تا ابد گفتگو می كنند (كه عمرو از روی ترس ، نجنگید).

علی (علیه السلام) فرمود:«تقاضای دیگری دارم».

عمرو گفت: آن چیست ؟

علی (علیه السلام) فرمود:«از اسب فرود آی و با من جنگ كن».

عمرو لبخندی زد و گفت: «من گمان نداشتم كه فردی از عرب پیدا شود و چنین سخنی به من بگوید و من دوست ندارم مرد بزرگواری چون تو را بكشم و بین من و پدرت رابطه دوستی بود».

علی (علیه السلام) فرمود:«ولی من دوست دارم تو را بكشم ، حال اگر جنگ می خواهی ، پیاده شو».

عمرو، از این سخن خشمگین شد و پیاده شد و به صورت اسبش زد كه اسب بازگشت.

جابر می گوید: این دو به همدیگر حمله كردند، آنچنان گرد و غبار از زیر پای آنان برخاست ، كه آنان را در میان گرد و غبار ندیدم ، فقط صدای تكبیر شنیدم ، دریافتم كه علی (علیه السلام) «عمرو» را كشته است ، همراهانش را دیدم كنار خندق آمدند كه به آن سوی خندق بجهند و فرار كنند، از آن سو، وقتی مسلمانان صدای تكبیر را شنیدند به پیش آمدند و به سوی خندق تاختند تا از نزدیك ، صحنه را بنگرند، دیدند «نوفل بن عبداللّه» به داخل خندق افتاده و اسبش نمی تواند او را از آنجا نجات دهد، او را سنگباران كردند.

نوفل به مسلمین گفت: «مرا با بهتر از این روش بكشید، یكی از شما پایین آید تا با او بجنگم».

علی (علیه السلام) به سوی او پرید و او را زیر ضربات سهمگین خود قرار داد تا او را كشت.

سپس آن حضرت به «هُبَیره» (یكی از همراهان دیگر عمرو) حمله كرد و با شمشیر چنان به برآمدگی زین اسب او زد، زرهی كه پوشیده بود، از تنش افتاد.

عكرمه و ضرار بن خطاب (وقتی وضع را چنان دیدند) فرار رابرقرار برگزیدند.

جابر می گوید:«من نبرد علی (علیه السلام) با عمرو را نتوانستم به هیچ چیز تشبیه كنم ، جز به داستان داوود (علیه السلام) با جالوت كه خداوند آن را در قرآن آورده است ، آنجا كه می فرماید:

«فَهَزَمُوهُمْ بِاِذْنِ اللّهِ وَقَتَلَ داوودُ جالُوتَ. ..».[1] .

سپاه طالوت به فرمان خدا، سپاه دشمن (جالوت) را شكست دادند و داوود (جوان كم سن و سال نیرومند و شجاعی كه در لشگر طالوت بود) جالوت را كشت».[2] .







    1. سوره بقره ، آیه 251.
    2. در اینجا علاوه بر اینكه به جایگاه خاص علی (علیه السلام) در میدان ایثار، شجاعت و قوّت قلب پی بردیم و نقش او را در تقویت اسلام و سركوبی كفر و كافران دریافتیم به شجاعت و مقام ویژه جابر بن عبداللّه انصاری نیز پی بردیم كه او در چنان وضع خطیری ، از نزدیك نظارگر و گزارشگر صحنه نبرد بود و به روشن بینی و سطح عالی شناخت جابر نیز دست یافتیم كه به راستی چه تشبیه جالبی كرد و چه آیه مناسبی را در شأن علی (علیه السلام) شاهد مثال آورد، با توجّه به اینكه جالوت طاغوت گردنكشی بود و سپاه عریض و طویلی داشت ، ولی داوود (علیه السلام) كه یكی از سربازان جوان طالوت ، برگزیده اشموئیل پیامبر (علیه السلام) بود با ساده ترین سلاح (قلاسنگ) جالوت را كشت. (شرح این ماجرا را می توانید در تفسیر نمونه ، ج 2، از ص 165 به بعد مطالعه كنید).